
آدم : زییییییینگ
فرشته : کیه
آدم : ببقشید منزل خدا اینجاس
فرشته : بله ، شما ؟
آدم : بنده گنه کارش !!!
فرشته : با خدا چیکار داری ؟
آدم : هیچی خواستم ببینم من با این همه گناهی که کردم بازم میتونم با خدا حرف بزنم ؟
فرشته : واقعا تو چه جوری روت میشه بیای در خونه خدا !!!
آدم: آخه پیش هر کی رفتم رومو زمین انداخت مشکلمو حل نکرد .
فرشته : آها پس بگو باز کارت لنگه وگر نه به خدا سر نمیزدی .
آدم : سکوت میکنه و سرشو از شرمندگی میندازه پایین .
فرشته : حالا چرا اومدی ؟
آدم :اومدم اگه بشه با خدا حرف بزنم
آخه دلم خیلی گرفتس میخواستم اگه بشه مارو هم ببخشه
مگه ارحم الراحمین نیست...
فرشته : بذار تا به خدا بگم
چن لحظه سکوت ..
خدا : فرشته مهربون من!!!
نیازی نیست چیزی بگی بنده ام خودش میگه .
بگو بنده من خیلی وقته منتظرتم ...
دردت چیه ؟
آدم : خدا جون بابت همه چیز معذرت میخوام من خیلی بدی کردم درحق شما .
میشه منم برگردونی پیش خودت
خدا : سرنوشتت رو نوشتیم باید بری ادامه بدی ...
آدم : آخه این چه سرنوشتیه که من دارم همش باید گناه کنم تو هم چیزی نگی .
میشه خدا یه دفعه هم بگی تو چی نوشتی واسه من ؟!!!
خدا : نوشتم فقط یه بار از ته دلت صدام کن...
بقیش بامن .
نظرات شما عزیزان:
نغمه 
ساعت18:48---1 ارديبهشت 1392
ایول ب پیرمرد 24 ساله پاسخ:سلام
منم ممنونم که سرزدی و نظر دادی .
|